چاخان- مترجم رضا همراه
نقد و بررسی کتاب چاخان
کتاب چاخان-یکی از رفتارهای زشت و ناپسند افراد که میتواند مشکلات و سوءتفاهمهای فراوانی به دنبال خودش داشته باشد دروغ یا در زبان محاوره چاخان است.
این رفتار را شاید بتوان ماحصل جامعهای نابسامان دانست که مسائل و مشکلات رفتاری و تربیتی فراوانی دارد.
«عزیز نسین»، استاد طنزنویس ادبیات ترکیه این موضوع را دستمایهی کتاب «چاخان» قرار داده است و با طنزی تلخ و سیاه آن را در میان زندگی اشخاص به تصویر کشیده است.
درباره کتاب چاخان
کتاب «چاخان» نوشتهی «عزیز نسین» داستانی بلند با نثری طنزآمیز است که ویژگیهای رفتاری جامعهی سنتی را نقد میکند.
این اثر روایت آدمهای مختلف از فردی به نام «زبوک زاده» است، آنها خاطرات و حکایتهایشان را از این مرد که بسیار دو رو، زبانباز و ریاکار است، را تعریف میکنند.
«عزیز نسین» در این اثر مانند سایر آثارش از طنز برای به چالش کشیدن مسائل جامعه استفاده میکند و جامعه سنتی و درگیر جهل را به تصویر میکشد.
این کتاب از آثار محبوب خود نویسنده است که با زبانی شیرین و دلنشین نوشته شده است و خواننده را همراه خودش در طول این قصه میکند.
کتاب «چاخان» نوشتهی «عزیز نسین» شامل چندین فصل است و هر کدام بخشی از داستان را پیش میبرد و درنهایت پازل کاملی تحویل خواننده میدهد .
که برخی از آنها عبارتاند از «سگک میخوابه سایهی دیوار، خیال میکنه مرد هنرمندیه!!»، «قصبه که خاک مرده رویش پاشیدهاند!..»،
«سلام علیکم جناب آقای فرماندار!»، «نخست وزیر دعوتش کرده!..»، «اگر وکیل بشه…»، «سه جوانمرد به راه افتادند…»،
«هدیهای که از جای بزرگی آمده!..»، «سه تا خوشگل یکی از از یکی زیباتر»، «هیئت دولت میهمان زبوکزاده است» و «شهردارش کنید راحت بشیم!».
درباره عزیز نسین، محبوبترین طنزنویس تاریخ ترکیه
«عزیز نسین»Aziz Nesin نویسنده، طنزپرداز و مترجم مشهور ترکیهای در ۲۰ دسامبر سال ۱۹۱۵ در اطراف استانبول به دنیا آمد.
او در خانوادهای فقیر کودکیاش را گذراند و برای تحصیل راهی استانبول شد.
او به مدرسهی نظام رفت و بهعنوان افسر فارغالتحصیل شد ولی این حرفه برخلاف علایق و سلایق «عزیز نسین» بود.
او پس از مدتی نویسندگی را پیش گرفت و بهعنوان سردبیر مجلات طنز مشغول به کار شد.
او نوشتن داستان کوتاه را دنبال و در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شرکت کرد. او مشکلات و مسائل اجتماعی را دستمایهی داستانهایش قرار داد به همین دلیل چند بار به زندان افتاد.
«مَحمَت نُصرَت» نام اصلی این استاد طنز است ولی او نام «عزیز نسین» را بر خودش گذاشت و برخی اوقات داستانهایش را با اسامی دیگری منتشر میکرد.
او با قلم توانایش ریشههای عمیق سنتی را در میان جامعهی ترکیه بهنقد میکشید و مشکلات سیستم اداری و دولتی ترکیه را مطرح میکرد.
در سال ۱۹۷۲ بنیاد نسین را بنا نهاد که حمایت از کودکان محروم از آموزش و آواره ازجمله اهداف اصلی آن بود.
او در سال ۱۹۵۶ برندهی مدال طلای فکاهینویسان جهان شد و در سال ۱۹۹۵ براثر ایست قلبی در ازمیر ترکیه درگذشت.
تعداد آثار بهجامانده از او به بیش از دو هزار عدد میرسد که شامل شعر، داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه و سفرنامه است و تعداد زیادی از آنها به فارسی ترجمه شدهاند.
«مگه تو مملکت شما خر نیس؟»، با ترجمهی «ارسلان فصیحی»، «زندهباد قانون و داستانهای دیگر» با ترجمهی «صمد بهرنگی»،
«حیوان را دستکم نگیر» با ترجمهی «ثمین باغچهبان» و «بیهوده میبارد این باران» با ترجمهی «مژگان دولت آبادی» ازجمله آثار ترجمه شدهی اوست .
که نسخهی الکترونیک آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
در بخشی از کتاب چاخان میخوانیم
به هتل برگشتم تا این نامه را برایت بنویسم.. اما بهمحض اینکه وارد اتاقم شدم نفسم بند آمد!…
نمیدانم برای تمیز کردن اتاقم نفت سیاه زده بودند یا (د.. د.. ت) مصرف کرده بودند!
خلاصه هرچه بود بهقدری بوی زنندهای داشت که نپرس!.. دیدم اگر خودم را از اتاق بیرون نیندازم خفه میشوم…
برای اینکه هوای اتاق عوض شود پنجرههای اتاقم را باز کردم و رفتم پایین صاحب هتل گفت:
قربان اتاق شما را دادم (د.. د.. ت) پاشیدند!.. دیگه نه ساس پیدا ميشه ونه کک!!.. امشب راحت بخوابید خستگیتان رفع میشه!!…
خواستم توی سالن بنشینم و برایت نامه بنویسم ولی نور چراغها بهقدری کم بود که نتوانستم از صاحب هتل پرسیدم:
چراغهای شما همیشه اینقدر کمنور است؟!..
خیر.. بعد از ساعت ده شب برقها بهقدری قوی میشود که نور خورشید پهلوی لامپهای ما هیچ است!!. ب
عدازاینکه دکانها بسته میشود و مردم میخوابند اون وقت لامپها را نگاه کن!..
تا نصف شب تمام کوچه و بازار مثل روز روشن است نصف شب لامپها سه بار خاموش و روشن میشود…
نقد و بررسی اجمالی:
این علامت خاموش شدن برق است. بعد از هر کس بیدار بماند باید چراغنفتی روشن کند!!..
دوباره از هتل بیرون آمدم. قوت نور ماه بیشتر از چراغهای برق بود..
حالا خودت حساب کن مردم این مناطق چه زندگی فلاکت باری دارند.
انگار این قصبه پشت کوه قاف قرار داشته و اینهمه مدنیت و پیشرفت اثری در آنجا نکرده است!..
اینها خیلی بیشتر ازآنچه فکر میکنی فقیر و بیچیز هستند فقط یکچیز بیش از همه در اینجا رواج دارد آنهم گفتوگو درباره آقای (زبوک زاده) است..
تمام مردم از زن و مرد، کوچک و بزرگ بعد از سلام و علیک شروع به صحبت از کارهای (زبوک زاده) میکنند:
زبوک زاده اینطور کرد.. آنطور کرد…
باور کن از همان ساعت اولی که سوار قطار شدم و تمام مدتی که توی اتوبوس بودم همهاش اسم آقای زبوک زاده به گوشم میخورد..
ورد زبان تمام مردم این منطقه آقای زبوک زاده است.. از بدجنسیها وکلاهبرداری ها و کلکهای این مرد چیزهایی میگویند که آدم شاخ درمیآورد!!.
به نظر من این حرفها بیشتر به افسانه شباهت دارد.. اگر راست باشد دیدن این مرد واقعاً لازم است. علاقه شدیدی برای ملاقات با این مرد در دلم پیدا شده..
حیف که اینجا نیست میگویند به آنکارا رفته و چند هفته دیگر برمیگردد.
سعی میکنم سرنوشت این بابا را از زبان مردم بشنوم تا وقتی با او روبرو شدم همهچیز را دربارهاش بدانم..
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.