من او را دوست داشتم
کتاب من او را دوست داشتم آنا رماننویس فرانسوی،
در سال ۱۹۷۰ در حومه شهر پاریس در خانوادهای اصیل فرانسوی به دنیا آمد.
در ۱۴ سالگی پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و او تحت سرپرستی خاله خود قرار گرفت.
پیش از اینکه از دانشگاه سوربن پذیرش بگیرد در دبیرستان مولیِر تحصیل میکرد
و در آنجا به کارهای مختلفی از جمله فروشندگی، بازاریابی املاک، صندوقداری و گل آرایی پرداخت.
امتحان کردن شغلهای مختلف باعث تجربیات و یافتههای بسیار مفیدی برای او شد که با کمک همین تجربیات، داستانهای بسیار جذابش را روایت میکند.
مثلا در مورد زمانیکه گلفروشی میکرد تجربه جالبش را اینگونه روایت میکند : «…زندگی را آموختم. دسته گلهای کوچک برای همسران و دسته گلهای بزرگ برای معشوقهها…».
درباره کتاب من او را دوست داشتم:
آدرین با چمدانهایش مقابل آسانسور ایستاده است تا همسر و فرزندانش را رها کند و زندگی جدیدی را آغاز کند و با معشوقه جدیدش ازدواج کند.
زن (کُلوئه) به همراه دو فرزندش به خانه پدر و مادر همسر خود میرود.
پدر شوهرش (پییِر) از آنها دعوت میکند تا به کلبهی ییلاقی او در جنگل بروند و چند روزی را با هم آنجا سپری کنند.
کلوئه سعی میکند تا زندگی را مثل گذشته ادامه دهد و به شرایط عادی برگردد در حالیکه حس یک شکست خورده واقعی را دارد.
پییر نیز برای دلداری به نوههایش و کلوئه، با بچهها مدام بازی میکند و با عروس خود نیز صحبت میکند تا او را آرام کند.
بحثهای طولانی بینپییرو کلوئه شکل میگیرد، در مورد علت رفتن آدرین و شرایطی که باعث رفتن او شد. پییر در این میان از خیانت خود و رابطهای که در گذشته داشته است صحبت میکند. کلوئه متوجه میشود پیرمردی که همواره فکر میکرده است خشک و بی احساس است اتفاقا خیلی هم احساساتی است.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.