شراب خام-نوشته اسماعیل فصیح
معرفی کتاب شراب خام:
کتاب شراب خام نوشته اسماعیل فصیح، داستان زندگی مردی به نام جلال آریان را به تصویر میکشد . که به تازگی به ایران بازگشته است و درگیر ماجرایی هیجانانگیز میشود.
جلال آریان یک خواهر و یک برادر دارد . خواهرش فرنگیس در جنوب کشور ساکن است و برادرش یوسف در بیمارستان تحت مداوا قرار دارد . جلال پس از برگشتن به ایران در ادارهای مشغول به کار میشود و همزمان که درگیر فعالیتهای خودش است . به برادرش در بیمارستان نیز رسیدگی میکند . او در اداره درگیر ماجرایی جنایی شده و مجبور میشود به جنوب سفر کند . و به دلیل استعفای یک کارمند به نام مهین پی ببرد، اما مهین با وجود باردار بودن در قطار خودکشی میکند و …
رمان شراب خام (The raw wine) اولین کتاب اسماعیل فصیح است که برای اولین بار در سال ۱۳۴۷ منتشر شد . با این وجود این اثر زبانی سلیس و روان و قصهای جذاب و هیجانانگیز دارد . به طوری که بعد از شروع به خواندن نمیتوانید آن را کنار بگذارید . این داستان شما را به روزها و سالهای قبل از انقلاب میبرد.
از این کتاب در سالهای قبل از انقلاب فیلمی با بازی داوود رشیدی ساخته شد . اسماعیل فصیح تلاش کرده در کتابش از خط قرمزها عبور کند و به موضوعهای غیراصلی بال و پر بیشتری بدهد . این داستان از شخصیتپردازی خوبی برخوردار است و طنزی دلنشین دارد.
با اسماعیل فصیح بیشتر آشنا شویم:
اسماعیل فصیح مترجم و داستاننویس در سال ۱۳۱۳ در تهران به دنیا آمد . او در جوانی به آمریکا رفت تا در رشته شیمی به تحصیل خود ادامه دهد . بعد از فارغالتحصیلی از رشته شیمی، در رشته ادبیات انگلیسی مشغول به تحصیل شد و برای ادامه دادن درسش در مقطع کارشناسی ارشد به دانشگاه میشیگان راه یافت . اما آن را نیمهتمام رها کرد و به ایران برگشت.
او در سال ۱۳۴۲ در شرکت ملی نفت ایران مشغول به کار شد و در سال ۱۳۵۹ در کسوت استادیاری از دانشکده نفت آبادان بازنشسته ش د. او در سال ۱۳۸۸ به دلیل مشکل عروق مغزی درگذشت.
فصیح در طول زندگانی خود ۲۵ اثر از خود به یادگار گذاشت که از آن جمله میتوان به . ثریا در اغما، داستان جاوید، درد سیاوش، زمستان ۶۲، دل کور، باده کهن، طشت خون، نامهای به دنیا، خاک آشنا، کشته عشق و… اشاره کرد.
خواندن کتاب شراب خام به چه کسانی پیشنهاد میشود:
اگر به رمانی که کمی هم به چاشنی طنز و پلیسی آمیخته باشد علاقهمندید، این کتاب را از دست ندهید.
در بخشی از کتاب شراب خام میخوانیم:
هواپیما با صدا و تکان از زمین بلند شد . شهر ولنگ و واز تهران با خیابانهاى دراز و میدانهاى وسیعش براى چند لحظهاى زیر چشم بود . بعد همه چیز محو شد. فقط بیابان و آسمان از پنجره پیدا بود.
من آدم خیالپرورى نیستم . نشستن توى هواپیما و پرواز از بالاى ابرها مرا یاد عالم و زمین و زندگى و آسمان و ملکوت و هیچى نمىاندازد . تا آن جا که من مىدانم هواپیما کوتاهترین و سریعترین فاصله دو نقطه در مسافرت است . یک ساعت دیگر در آبادان پایین مىآمدیم . از آبادان نیم ساعت طول مىکشد تا با اتومبیل به خرمشهر بروم . مأموریتى داشتم و باید آن را انجام مىدادم.
و حالا خسته بودم . چشمهایم را بستم و دستهایم را پشت سرم گذاشتم.
سر و صدایى چشمانم را باز کرد. یک خارجى از دستشویى هواپیما بیرون آمده و در را محکم به هم زده بود . قدش بلند، سرش تاس و صورتش لاغر بود . شکل مستر گراهام بود . معلم شیمى سابقم در دانشگاه مینهسوتا بود.
قیافههایى هست که همیشه در مغز آدم باقى مىماند . به یاد مستر گراهام و بعد به یاد ایالت مینه سوتا افتادم . به یاد روزهایى افتادم که در آن آپارتمان زیرزمینى زندگى مىکردم ، و بعد یاد آخرین روزهاى واشینگتن و قسمتهاى بد و تلخ آخرین روزهاى امریکا… به دختر مهماندار گفتم یک بطرى آبجو برایم آورد . آبجوى شمس خوبى بود و خستگى و گرسنگى و اثر شمس اعصابم را کمى کرخ کرد و دوباره سرم را تکیه دادم و خوابم برد.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.