رودخانه بزرگ
کتاب رودخانه بزرگ
رودخانه بزرگ-ارنست همینگوی یکی از نویسندهگان مشهور و محبوب امریکایی میباشد . که دارای آثار زیادی میباشد که رودخانه بزرگ ، یکی دیگر از آثار این نویسنده مشهور میباشد . این کتاب در مورد یک شکارچی اردک میباشد که در آخر سالهای عمر میباشد . رودخانه بزرگ، توسط کیوان اسلامی به زبان شیرین فارسی ترجمه شده است تا شما دوستان عزیز بتوانید این کتاب را مطالعه کنید و از خواندن آن لذت ببرید . کتاب رودخانه بزرگ با نام اصلی در امتداد رودخانه به سمت درختها در کنار سایر آثار بزرگ همینگوی قرار دارد و با نثری زیبا و سرشار از توصیف حالات و مناظر انسانی طبیعی بیان شده است.
بخشی از متن کتاب-رودخانه بزرگ:
قطار راه آهن از روی تپه ای گذشت و از سرپیچی که در آنجا بود عبور کرد و ناپدید گشت . نیک روی مقداری پارچه کتابی که در پشت ماشین باری بود دراز کشیده و مشغول استراحت کردن بود . راننده ماشین باری از آن پیاده شد و نیک را صدا زد . آنجا شهری به چشم نمیخورد و تنها چیزی که در آنجا وجود داشت ریلهای راه آهن و علفهایی بود که سوخته بودند . در آنجا قبلا سیزده سالن بزرگ گاوداری قرار داشتند و برای خودش شهری بود ولی نیک هیچ سالنی را نمیدید . هتل شهر فرو ریخته بود و ویرانههای آن بر جا مانده بودند.
درباره نویسنده
فراز و فرودهای زندگی چهرههای مطرح همواره جذاب بوده و زندگانی اهالی قلم همیشه کمتر از دیگر مشاهیر در معرض عموم بوده است . چهرههای شاخص ادبیات هم مثل باقی آدمها در زندگی ماجراهایی را از سر گذراندهاند . که موجب شکلگیری شخصیت خودشان و گاه شخصیتهای آثارشان شده است . ارنست همینگوی از نویسندگانی است که علاوه بر آثارش، شخصیت پیچیده، زندگی پرماجرا و رفتار گاه عجیبش همواره مورد توجه بوده؛ در این نوشته به چند مورد از نکات کمتر شنیده شدهی زندگی این شخصیت برجستهی ادبی میپردازیم.
«زندگی آدمها به شکل مشابهی به پایان میرسد . این تنها جزئیاتِ چگونگیِ زندگی و مرگ اوست که یکی را از دیگری متمایز میکند».
۱- همینگوی از هجدهسالگی به عنوان گزارشگر نشریهی کانزاسسیتی استار وارد عالم روزنامهنگاری شد و در نوزدهسالگی داوطلب حضور در جبههی جنگ جهانی اول شد . اما به علت ضعف بینایی رد شد. با این حال، به عنوان راننده آمبولانس صلیب سرخ به خدمت گرفته شد . او طی جنگ از آتش خمپاره زخمی شد و مدت زیادی در بیمارستان بستری شد؛ همانجا عاشق پرستارش شد . ولی چند ماه بعد که جنگ تمام شد به آمریکا برگشت و در بیستودوسالگی با زن دیگری ازدواج کرد. با این حال او عشق اولش را فراموش نکرد . در رمان مشهور «وداع با اسلحه» که حاصل تجربهی حضور در جنگ جهانی اول بود . شخصیت کاترین بارکلی را با نگاه به همان دختر پرستار نوشت.
بیشتر بخوانیم:
۲- داستان مشهوری هست از این قرار که روزی همینگوی با چندتن از نویسندگان شرطبندی میکند . که یک داستان کوتاه را در شش کلمه بنویسد؛ داستانی که او سر میز و روی دستمال نوشت و تحویلشان داد این بود. «فروشی: کفشِ بچه؛ هرگز پوشیده نشده» و به این ترتیب شرط را برد! گفته میشود این داستان سرآغاز گونهای جدید از داستان کوتاه به نام «داستانهای شش کلمهای» شد.
۳- اسکات فیتزجرالد، نامهای دهصفحهای به همینگوی نوشت و به او توصیه کرد «وداع با اسلحه» را با این پاراگراف تمام کند: «جهان همه را میشکند و بعد، همه از جایی که شکسته بودند مقاومتر میشوند. اما کسانی را که شکست نمیخورند میکشد. آدمهای خیلی خوب، خیلی متین، خیلی شجاع و منصف را؛ اگر تو هیچکدام از اینها نیستی، مطمئن باش تو را هم میکشد؛ اما هیچ عجلهای در کار نخواهد بود». همینگوی در سه کلمه جوابش را داد: «گورتو گم کن».
۴- ارنست از بارِ مورد علاقهاش که همیشه برای نوشیدن آنجا میرفت یک ظرف پیشاب کش رفت؛ با این استدلال که به اندازهی کافی پول توی آن ریخته! بنابراین دیگر مالک آن است.»
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.