رمان خسارت-موفقیت یعنی از شکستی به شکستی دیگر رفتن بدون اینکه شور و اشتیاق خود را از دست بدهیم ، فقط آنها که جرات شکست خوردن دارند موفق می شوند .
اگر افتادی مهم نیست ، به شرطی که موقع بلند شدن از زمین چیزی را برداری ، اطرافمان را نگاه کنیم قهرمانان بسیاری وجود دارند قهرمانان گمنام ، قهرمانانی بی هویت ، اسطوره هایی پنهان ، قهرمانانی که گاهی وقتها شکستخورده تلقی میشوند .
همهی ما به نوعی قهرمان هستیم قهرمانانی که به آنها مدال که نمیدهند ، هیچ ! بعضاً دیده هم نمیشوند …
خلاصه رمان خسارت
موزیک فرانسوی ای که صدای بلندش ستون های باشگاه رو به لرزه انداخته بود زیادی روی اعصابم بود …
با زبون فرانسه زیاد حال نمیکردم. فشار رو روی عضله های شکمم بیشتر کردم … وقتی نگاه عرفان روی من چرخید اشاره کردم موزیک رو عوض کنه.
نگاهم روی ساعت بزرگ باشگاه افتاد ،یک ساعت و نیم روی خودم کار کرده بودم و چهار ساعت هم روی شاگردام وقت گذاشته بودم …
برای امروز کافی بود … با قدم های محکم سمت رختکن مربّی ها رفتم و عرفان هم پشت سرم راه افتاد …
به طرف کمد شماره ۷ رفتم و کلید رو توش فشار دادم و چرخوندم،عرفان مشغول تعویض لباساش شد و چه بد که همیشه زودتر از من آماده میشد!
دو بنده ی مشکی رنگمو که خیس عرق شده بود در آوردم و توی ساک دستیم پرت کردم. و به جاش تی شرت صورمه ای رنگی پوشیدم. شرت ورزشیمو با شلوار لی صورمه ای عوض کردم و جلوی آیینه دستی توی موهام کشیدم …
بی توجه به عرفان که مشغول صحبت با یکی از مربّی ها شده بود از باشگاه بیرون زدم صداش با حرص از پشت سرم بلند شد …
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.