آبروی از دست رفته
نقد و بررسی کتاب آبروی از دست رفتهی کاترینا بلوم یا خشونت چگونه شکل میگیرد و به کجا میانجامد
آبروی از دست رفته- «برای گزارشی که در پی میآید سه سرچشمهی اصلی و چند منبع فرعی وجود دارد که ابتدا به آنها اشاره میشود و دیگر هرگز به آنها ارجاع داده نخواهد شد .
سه سرچشمهی اصلی عبارتاند از صورتجلسههای تحقیقات و بازجوییهای نیروی انتظامی، وکیل مدافع دکتر هوبرت بلورنا و دوست هم مدرسهای و همدانشگاهیاش . دادستان پترهاخ.» اینها جملاتی است که هاینریش بل رمان آبروی ازدسترفته کاترینا بلوم را با آن آغاز کرده است .
برندهی جایزهی نوبل ۱۹۷۲ و نویسندهی کتاب مشهور «عقاید یک دلقک» آثار بیشمار دیگری هم در کارنامه دارد . آبروی ازدسترفتهی کاترینا بلوم یکی از آثار بسیار تأثیرگذار هانریش بل است که در فهرست ۱۰۰۱ کتابی که باید پیش از مرگ خواند قرارگرفته است.
خلاصه داستان آبروی ازدسترفتهی کاترینا بلوم
کاترینا بلوم زنی بیگناه است که بهعنوان خانهدار برای یک وکیل مشهور و همسرش کار میکند .
او زندگی آرامی دارد و به گذران زندگی مادر و برادرش هم کمک میکند . زن جوان به یک مهمانی شبانه میرود و آنجا با لودویگ گوتن آشنا میشود ، کاترینا بهسرعت به لودویگ علاقهمند میشود . او یکشب به مرد موردعلاقهاش پناه میدهد و روز بعد پلیسها به خانهاش میریزند و چون نمیتوانند لودویگ را پیدا کنند با خشونت با کاترینا برخورد میکنند . کاترینا متوجه میشود که لودویگ یک مجرم تحت تعقیب است.
دراینبین پای روزنامهنگاری به اسم ورنر توتگس به داستان باز میشود و شروع به تجسس در زندگی کاترینا با تصور اینکه او همدست گوتن و جنایتکار است، میکند . در ادامه اتفاقاتی رخ میدهد که زندگی کاترینا را دگرگون میکند.
در بخشی از کتاب آبروی ازدسترفته کاترینا بلوم میخوانیم
همهی کوشش خود را به کارمی بندیم که از آببرگردانها و سدهای دیگر دوریکنیم؛ اما اين عمل کاملاً امکانپذیر نخواهد بود.
بد نیست توضیح داده شود که کاترینا بعدازظهر جمعه پس از پایان یافتن بازجویی از خانم الزه ولترزهایم و کنراد بایترز خواست تا نخست او را به منزلش برسانند و خواهش بسیار کرد تا با او به آپارتمانش بيایند. او اقرارمی کرد که میترسد .
زیرا در همان پنجشنبهشب پسازآن که گفتگوی تلفنیاش با گوته تمام شد. «همه باید بیگناهی او را به خاطر توضیح ندادن این ارتباط تلفنی در بازجویی درک کنند» حادثهی ناراحتکنندهای برایش پیش آمد .
هنوز گوشی را زمین نگذاشته بود که بار دیگر تلفن به صدا درمیآمد و او به گمان اینکه گوتن بازهم زنگزده است، بسیار خوشحال میشود .
بیشتر بخوانیم:
اما با برداشتن گوشی صدای وحشتناک مردی به گوشش میخورد که پچپچکنان سخنان بسیار احمقانهای به او میگوید . که در همان ساختمان زندگی میکند و اگر کاترینا در پی «احساس عاشقانه» است. چرا از او سراغ نمیگیرد؟
زیرا او آماده است هرگونه «احساس عاشقانه» را که کاترینا مایل باشد در اختیارش بگذارد . همین تلفن دلیل رفتن او به منزل الزه در آن شب بود. او میترسید . ترس حتی از تلفن؛ ولی به خاطر اینکه گوتن شمارهی تلفن او را دارد و او شمارهی تلفن گوتن را ندارد .
هميشه منتظر تلفن او بود. بااینوجود از تلفن هم میترسید.
نباید مخفی کرد که برای کاترینا حوادث وحشتناک دیگری هم رویداده است . از صندوق پستیاش شروع کنیم . که تا آن تاریخ نقش بسیار کوچکی در زندگی او بازی میکرد و او تنها از روی عادت . همیشگی هرروز در آن را باز میکرد و چون نامهای در آن نمییافت درش را میبست . اما صبح آن روز جمعه پر از نامه بود . نامههایی که بههیچروی برایش خوشایند نبودند . باوجود سعی فراوان الزه و کنراد برای گرفتن نامهها از او، به امید یافتن نامهای از لودویک عزیزش، تمام آنها را که حدود بیست نامه میشد . بدون کوچکترین نشانی از او مرور کرد. همه را در کیفش جای داد.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.